معنی حمید امجد

حل جدول

حمید امجد

کارگردان فیلم آزمایشگاه


امجد

بزرگوارتر، جوانمردتر


نمایشنامه ای از حمید امجد

نیلوفر آبی

لغت نامه دهخدا

امجد

امجد. [اَ ج َ] (ع ص) بزرگوار و جوانمرد و باشرف. (ناظم الاطباء). بزرگوار. (فرهنگ فارسی معین). بزرگ. (مؤید الفضلاء). || (ن تف) بزرگتر. (غیاث اللغات) (آنندراج). ج، اماجد. (ناظم الاطباء).


امجد حیدرآبادی

امجد حیدرآبادی. [اَج َ دِ ح َ / ح ِ دَ] (اِخ) احمد حسین... از شاعران است. رجوع به سخنوران چشم دیده تألیف ترک علی شاه ترکی قلندر نور محلی چ هندوستان و فرهنگ سخنوران شود.


حمید

حمید. [ح َ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.

حمید.[ح َ] (اِخ) ابن مالک الارقط. رجوع به بارقط شود.

حمید. [] (اِخ) ابن ثوربن عبداﷲبن حزن بن عامربن ابی ربیعهبن نهبک بن هلال الهلالی، مکنی به ابوالمثنی. از شاعران مخضرمین و از مشاهیر صحابه است که جاهلیت و اسلام ادراک کرد و گفته اند پیغمبر (ص) را بدید. ابن منده گفت: چون حمید اسلام آورد بسوی پیغمبر شد و اشعاری انشاد کرد که مطلع آن اینست:
اصبح قلبی من سلیمی مقصدا
ان خطاء منها و ان تعمدا.
حمید در خلافت عثمان درگذشت. (معجم الادباء).

حمید. [ح َ] (اِخ) ابن هلال العدوی، مکنی به ابی نصر. از علما و فقهاء بود. موسی بن اسماعیل گوید.از ابوهلال شنیدم که میگفت از قتاده شنیدم در مردم مصر از حمید داناتر نبود. وی در حکومت خالدبن عبداﷲ بر عراق وفات یافت. رجوع به صفهالصفوه ج 3 ص 184 شود.

حمید. [ح َ] (ع ص) ستوده. (مهذب الاسماء) (دهار). ستوده و محمود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). || ستاینده و حامد. (اقرب الموارد). || (اِ) از بحرهای مستحدث نزد عروضیان.

حمید. [ح َ] (اِخ) یکی از شعرای عصر جهانگیرشاه از تیموریان هندوستان است. وی منظومه ای بعنوان عصمت نامه سروده است. وفات اوبه سال 1016 هَ. ق. اتفاق افتاد. (قاموس الاعلام).

فرهنگ عمید

امجد

بزرگوارتر،
جوانمردتر،

فرهنگ فارسی آزاد

امجد

اَمْجَد، بزرگوارتر (ین)، جوانمردتر (ین)، (جمع: اَماجد).
َ

فرهنگ معین

امجد

(اَ جَ) [ع.] (ص تف.) بزرگوارتر.

فرهنگ فارسی هوشیار

امجد

بزرگوار و جوانمرد و باشرف

معادل ابجد

حمید امجد

110

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری